نویسه جدید وبلاگ

نام تو بر پلاک کوچه ها، ریزه های پیکرت

هنوز روی خاکریز هست

نیمه ی پلاک تو هنوز

در میان جانماز ترمه ی عزیز هست

حزن خنده ات هنوز

در میان قاب عکس روی میز هست

آه! چیزی از مرام و غیرت تو

در میان ما هنوز نیز هست...






نویسه جدید وبلاگ

به یاد تو و علاقه ی همیشگی ات به جمع کردن سنگ ها ، هفت سنگ را روی هم می چینم . شاید شبیه همان بازی دوران کودکی. اما می خواهم سنگ ها روی هم بمانند. سنگ فیروزه را می گذارم از همه بالاتر. میدانم هنوز هم به همه ی رنگ ها ترجیحش میدهی. بعد از آن نوبت عقیق است ، عقیق سبز یمنی! مانند انگشتر قدیمی مادربزرگ ، همان که همیشه دوست داشتی شبیهش را داشته باشی. عقیق سرخ مربع شکل ،سنگ بعدی سات. آنکه رویش نوشته است یا لطیف.

بعدی کهرباست، کهربایی زیبا و به شکل یک گردنبند. الماس و یاقوت که میدانی ندارم اما به جایش سنگی که کمتر دیده ای را پیدا کرده ام. یشم سبز! سنگ زرد بعدی شرف شمس است، گرد و درخشان. لاجورد را گذاشته ام آخر، برای رنگ بی نظیر و باوقارش. میدانی شاید منصفانه نباشد اما با این زیبایی خیره کننده این ها هم نامشان سنگ است. مثل سنگ های رودخانه یا سنگ های کوچه، سنگ های خیابان. سخت است چیدن و نگاه داشتن یکجای این همه زیبایی. یا شاید دلیلش نبودن توست که هیچ سنگی روی سنگ بند نمی شود. بیا و شیشه ی دلم را به سنگ نگاهت نشکن.







گزارش تخلف
بعدی